باغ بشکفت و سوری و سمنش


تازه گشت ارغوان و نسترنش

صفت باغ می کند بلبل


شاخ در شاخ می رود سخنش

یوسف گل رسید و شد روشن


چشم نرگس به بوی پیرهنش

تا کجا باشد آن سمنبر من


کاب و آتش شود گل از سمنش

مهر او ذره ذره کرد مرا


گر چه یک ذره نیست مهر منش

گر به خلقم رسن کند زلفش


بگسلم هم ز زلف چون رسنش

دیده در پیش او کشد خسرو


که بیند به چشم خویشتنش